"إِنَّكَ تَعْلَم" خدايا تو شاهد هستي، تو ميداني. "أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَان" من اگر بعد از 25 سال سكوت را پذيرفتم، نه به خاطر رقابت در قدرت بود. "وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَام" دنبال مطاع پست دنيا هم نبودم. اميرالمؤمنين خدا را شاهد گرفته است. اهداف من اين چهار مورد است: 1- "لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ" آن نشانههايي كه از دين محو شده، آنها را برگرداند. "وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ" در بلاد تو اصلاح را ايجاد بكنيم. 3- "فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ" بندگان مظلوم تو به امنيت برسند. 4- "وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ" آن حدود الهي و فرامين الهي كه تعطيل شده بود، آنها را دوباره احيا بكنم. در سالهاي قبل از حكومت اميرالمؤمنين، مخصوصاً اواخر خيلي اوضاع به هم ريخت. خيلي از حدود الهي مخصوصاً در اين سالهاي اخير تعطيل شد و مفاسد مالي زياد بود. اميرالمؤمنين در چهار جمله اهداف پذيرش و حكومت را بيان كردند.
من چهار مورد از كارها و اقدامات عملي اميرالمؤمنين را در نظر گرفتم. مورد اول برخورد جدي اميرالمؤمنين (ع) با مفاسد اقتصادي و مالي است. من داستاني را عرض ميكنم كه اگر اين معيار حكومت اسلامي و علوي است، آنوقت ما فاصلههايمان راچقدر بايد كم كنيم؟
داستان را در دعائم الاسلام مرحوم قاضي نعمان نقل كرده است كه ايشان بيش از هزار سال پيش فوت كردند. بعد از ايشان هم خيليها نقل كردند. مرحوم حاجي نوري در مستدرك الوسايل نقل كردند. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي كتابي به نام "مكاتيب الائمة" دارند كه عربي است. نامههايي است كه ائمه نوشتند. تمام نامههاي ائمه از جمله نامههاي اميرالمؤمنين(ع) را جمعآوري كردند.
شخصي در تاريخ به نام ابن حرمه است. اين شخص در اهواز از ظرف اميرالمؤمنين(ع) سمتي داشت. ناظر امور مالياتي و مالي بازار اهواز بود. به اميرالمؤمنان(ع) خبر دادند كه در كارش رشوه گرفته و فساد مالي داشته است و يك اموالي را از اين راه كسب كرده است. حضرت به استاندار اهواز نامه نوشتند. شخصي به نام رفاعه است. فرمودند: "إِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي" (دعائم الاسلامج2ص532) نامهي من كه به دست تو رسيد، بايد اين چهارده دستور را انجام بدهي. حضرت به محض اينكه با خبر شدند، نماينده حضرت ناظر مسائل مالي و مالياتي بازار گرفتار رشوه و فساد مالي شده است، فرمودند:
1- "فنح ابن هرمة عن السوق" بلافاصله او را بركنار كن. معطل نكن، امروز و فردا نكن. حالا ببينيم اوضاع چه ميشود و مصلحت هست يا نيست. بلافاصله او را بركنار كن.
2- "و أوقفه للناس" به مردمي معرفياش كن. يكي از مشكلات ما اين است كه ما در اينطور موارد معمولاً حاضر نيستيم به مردم بگوييم.
3- "و اسجنه" او را زندان بياندازي.
4- "و ناد عليه" رسوايش كن. همه او را بشناسند. همه بدانند. مخفي نباشد.
5- "و اكتب إلى أهل عملك" به تمام فرمانداران زير مجموعهات نامه بنويس و به آنها بگو: من چنين دستوري به تو دادم، و اين آقا چنين كاري كرده است و برخوردي كه من با او داشتم به بقيه اعلام كن.
6- "و لا تأخذك فيه" اولاً غفلت و كوتاهي در مورد اين نكنيد. يكوقت نكند به فراموشي برويد. نه غفلت كنيد و نه كوتاهي! "و لا تأخذك فيه غفلة و لا تفريط" اگر اين كار را كردي، هم پيش خدا مؤاخذه ميشوي، هم من "و أعزلك أخبث عزلة" اگر تو در برخورد با اين آدم كوتاهي كردي، خودم تو را به زشتترين نوع بركنار ميكنم. حضرت استاندار را تهديد كرد. فرمودند: "و أعيذك بالله" خدا آن روز را نياورد، پناه بر خدا كه چنين چيزي پيش نيايد كه تو كوتاهي كني، اگر كردي من تو را به زشتترين شكل بركنار ميكنم.
ادامه دارد...
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0